Persian translation of my recent post about the tyranny of language and inclusive linguistic practices. Translated by Manouchehr Kouhestani.
همکار ما در کراچی، محمد علی خان، مرا از وجود کتابی که به نظر بسیار جذاب میرسد آگاه کرده است، کتابی با عنوان «ظلم زبان در آموزش» نوشتۀ زبیده مصطفی و منتشرشده توسط اوشبا بوکس. با اینکه خیلی دوست دارم کتاب را بخوانم، سعی در سفارش دادن آن به آزمونِ راستیآزماییِ جهانی شدن بدل شد: مأموریت غیرممکن! به همین خاطر مجبورم خود را با خلاصهای از کتاب که در وبنوشت نویسندۀ آن موجود است راضی کنم. ظاهراً بحث اصلی کتاب این است که گزینش زبان برای آموزش و پرورش در پاکستان، چه آن زبان زبانِ مادری باشد، چه زبان ملی و چه انگلیسی، بار ایدئولوژیک دارد و اگر نگوییم اصلاً، چندان به ملاحظات آموزشی مربوط نیست. بدین ترتیب، گزینشهای زبان در آموزش و پرورش پاکستان به مانعی بر راه بهبود آموزش بدل شدهاند.
بی آنکه کتاب را خوانده باشم و بی آنکه بافت جامعۀ پاکستان را بهخوبی بشناسم، میتوانم ادعا کنم که استدلال پیشگفته به نظرم بسیار ملموس میآید. من و همکارم، کیمیه تاکاهاشی، که اخیراً شمارۀ ویژۀ مجلۀ بینالمللی آموزش دوزبانه و دوزبانگی، که به گونهگونی زبانی و پذیرش اجتماعی اختصاص یافته، را مشترکاً ویراستاری کردیم، در مدت انجام کار بارها از ستمی که بر اثر انتخابهای اجباری زبان در بافتهای چندزبانه روا داشته میشود، در شگفت شدیم. بدین ترتیب، شمارۀ ویژۀ ما در حالی به پایان رسید که بیش از آن که دربرگیرندۀ مواردی از پذیرش اجتماعی باشد، حاوی طرد اجتماعی بود و نهایتاً اینکه پذیرندهترین فضاها، آنهایی بودند که کمترین جزماندیشی زبانی را بروز میدادند.
پذیرندهتر از هر فضای اجتماعی توصیفشدۀ دیگری در کُلّ صفحات آن شمارۀ ویژه، کلیسایی تبشیری در کانادا بود که عمدتاً در اختیار مهاجران چینی قرار داشت. آن گونه که پژوهشگر، هوامی هان، بافت آنجا را شرح میدهد، انتخاب زبان اصولاً مسألهای محسوب نمیشد. در شرایطی که در سایر بافتهای اجتماعی، آن گونه که از پژوهشهای انجامشده در سراسر جهان بر میآید، مهاجران به علت آشنایی اندک با گونۀ زبانی قدرتمند که اکیداً نیز توصیه میشود خود را محکوم به سکوت میبینند، اعضاء کلیسای نامبرده در مواجهه با مسألۀ انتخاب زبان بسیار عملگرا رفتار میکردند. فرض بر این بود که انتخاب زبان در برابر هدف اصلی، که همانا خدمت به خداوند بود، امری بود ثانویه و فعالیتهای کلیسا که پذیرندۀ زبانهای گوناگون بودند، تا جایی که هدف مشترک مد نظر باشد، شامل رمزگردانی میشدند و همۀ گونههای زبانی را مجاز میشمردند. اعضاء کلیسا هر یک، نه بر اساس قابلیتهای زبانی، بلکه بر اساس این واقعیت که مسیحی خوبی بود در سخن گفتن سهمی مییافت. تمامی فعالیتهای کلیسا بر اساس یک ایدئولوژی زبانی عملگرا شکل گرفته بودند که در آن اهداف مشترک یعنی روحانیت مسیحی و خدمت به خداوند اهمیت مییافتند و همین امر باعث میشد تازهواردان علاوه بر اینکه حس پذیرفته شدن داشته باشند، فرصتهای خوبی نیز برای بهبود زبانآموزیشان به دست آورند.
کلیسای توصیفشده توسط هان، به مانند مورد دیگری از ایدئولوژیهای زبانی در یک محیط اجتماعی پذیرندۀ دیگر یعنی کتابخانۀ مرکزی وین (که پیشتر در وبگاه زبان در حرکت بدان پرداختیم)، نشان میدهد که میتوان از ظلم زبانی در محیطهای چندزبانه پرهیز کرد. مسأله این است که جامعۀ مدنی چگونه میتواند به مانند کلیسای نامبرده که مسیحیت را برجسته میساخت، اهداف مشترک را بر ایدئولوژیهای زبانیِ دستوپاگیر رجحان دهد.
Reference
Han, Huamei (2011). Social inclusion through multilingual ideologies, policies and practices: a case study of a minority church International Journal of Bilingual Education and Bilingualism, 14 (4), 383-398
متشکر به خاطر ترجمه تون. امیدوارم مطالب فارسی بیشتری بذارین.